۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه

بچه ي ساده من و علف خرس باباش

خوراکي نداره از باباش خواستم تا بهش پول بده تا براي خودش تغذيه بخره
جلسه است و من رفتم مدرسه يه پسر بزرگ کلاس پنجمي که خيلي هم تپل مپل هستش دست انداخته گردنش
اين کيه کورش؟
مامان دوستمه
(دو ساعت بعد) کورش چي خريدي؟
هيچي اون دوستم پولمو گرفت گفت بقيه اشو بعدن بهت مي دم
پسرو پيدا مي کنم و کاسه آشو تو دستش مي بينم که با پول کورش خريده و از دلم نمي آد ببرمش دفتر و کسي دعواش کنه و آش زهرمارش بشه فقط بهش مي گم که پولو پس بيار و اون قسم و آيه که خاله فردا مي آرم مي خواستم آش بخرم من زورگو نيستم
همه اينا فردا معلوم مي شه
کورش:مامان اون پسر به من ابراز دوستي کرد مي خواست با من دوست بشه منم پولمو بهش دادم فردا مي آره
حالا بايد بگم بچه ي ساده من يا پرو گري اون بچه
داريوش: خانم به بچه ات ياد بده پول ارزش داره براي باباش علف خرس حساب مي شه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر