۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه

فاميل من فاميل تو

جريان من و تو جريان يلداست و اميرعلي با نيما و يگانه
يلدا خيلي روداري مي کنه با داريوش کَل مي کنه و داريوش حسابي اذيتش مي کنه منم حسابي لوس اش مي کنه
اميرعلي شرش مي آد يکبار رفت بالاي دوش باباش خوبه که نشسته بود از اون بالا با کله اومد پايين خب اين يعني همش شيطنت و نمره منفي فاميلاي گلم نيما تا باهاش سر شيطنتو باز نکني صداش در نمي آد ولي وقتي افتادي تو دور شيطنت تا ته کوچه مي ره شاهدشم همون 25 مهر که دمغ نشسته بود هرچي بهش مي گفتي نيما خوبي خوابت مي آد مريض شدي فقط نگاه مي کرد و هيچي نمي گفت ولي همين که داريوش مشتاشو گرفت جلو و گفت بيا پيشم بيا دعوا کنيم ( يا يه همچين چيزي) گل از گلش شکفت و رفت که رفت تا اونجا که موقع رفتن شعر معروفشو خوند چي بود(تف تو روي همتون...) يادم نيست
و يگانه که معلم مدرسه شده وکلي جريمه داده به کورش بچه ي ساده منم مي گه تا ننويسم نمي شه 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر