۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

هشتگرد فقط پنجشنبه ها خوبه

ننه مریضه و خاله خونه خریده می ریم هشتگرد ولی نه به این راحتی صبح وقتی می شنوه که باید بریم هشتگرد گریه و ناراحتی که پس مدرسه ام چی میشه تازه کلاس موسیقی دارم
عیبی نداره مثل همون موقع که مریض بودی و نرفتی کسی که کاریت نداره
نه من به خانم رضایی چی بگم منو می کشه من دروغ نمی گم
باربندیل بسته می ریم دنبال راستین که بریم مدرسه و براش اجازه از خانم رضایی بگیریم بعد بریم هشتگرد
راستین تا میشنوه که همچین برنامه ایی سر میذاره به مخالفت من نمی آم و من با کورش قهرم و من با بابام می رم و خلاصه باباش مجبور می شه بگه اجازه ی اونو هم بگیریم
دوتا پلی کپی و دو روز تعطیلی و هشتگرد رفتن
وای که چه سخته این اسباب کشی و چه آتیشی می سوزونه این یلدا و چه کمکی می کنه این کورش
پلی کپی رو می بره خونه ی دایی و با مائده انجام می ده دایی هم که مصدوم شده و دراز کشیده
کورش: مامان مائده اصلن با من بازی نکرد مداد رنگیهاشو داد و گفت بیا رنگ کن بعد خودش رفت بازی
سه شنبه است که بر می گردیم راستین براش یه کپی دیگه آورده با چه زحمتی می رسیم خونه خسته شده گیر کرده بودیم تو کمیته ی استقبال تند و تند رنگشون می کنه و می ره مدرسه
کورش: مامان هشتگرد خوبه فقط پنجشنبه ها

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر