۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه

قرار و مدار با راستین

از شنبه شروع کرده که می خواهم بروم خانه راستین و این رفتن به خانه با مریضی خواهر راستین باران به هم می خورد خب بهتر شد حالا برای اولین هم نشینی می رویم پارک خانواده برای دوچرخه سواری
دیر که می آیند و بعد هم تا مسیر را شروع به رکاب زدن می کنند گمشان می کنم و بگرد تا بگردیم دوچرخه راستین خراب شده و حالا باید بروند زمین بازی تاب و سرسره و آخرش هم سر از قلعه شنی در آورده اند
بعد هم روی دیوار قلعه عکس می اندازند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر