۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه

جشن پایان سال

سال تحصیلی همه جا نه ماه است و دست روزگار باعث شده این نه ماه برای مهد کودک کورش بشود 8 ماه و حالا جشن پایان سال به داریوش می گوید ما دیگه نمی ریم مهدکودک تعطیل شده
صبح دوشنبه 18/2/89 کت و شلوار پوشیده که ما جشن داریم قرار است عمو مازیار و عمو مسعود بیایند
همه چیز نشان از عجله دارد برنامه ایی نا مرتب که برایشان اصلن مهم نیست برای بچه ها فقط شاد بودن و در لحظه بودن مهم است و این هم همه جا در اسرع وقت در دسترس است
یاردبستانی می خواند و شاهنامه و شاهین نجفی و لری هم نه بلد نیستم یادم رفته خلاصه که فقط یار دبستانی و من هم عکس می گیرم و فیلم
نمایشی هم توسط عمو مسعود و دوستش اجرا می شود جریان پسری که می خواهد برای روز معلم برای مربی اش از پارک گل بچیند
نیلوفر و هانا و ایلیا مجیدی و ویانا و محمدرضا رفتند که مهر در مدرسه باشند و کورش هم دیگر مهد نمی رود تا مهر که برود مدرسه برای پیش دبستانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر