۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

بدهکاری پسر

بابا قرار دیگه ماشین نخرم!
چرا بابایی؟
من بدهکارم به خاله طاهره و مامان
اینارو تو ماشین می گه و داریوش یه نگاه به من که چی می گه و این جریان بدهکاریه کورش
رفتیم خونه خاله طاهره که می ره تو اتاق خواب و بعد اون صدا که چیه چیه؟ زده جامدادی گوشه میز توالتو شکسته از اون سرامیکا که یه عروسکه با یه لیوان که هر چی دلت می خواد بزاری توش
ببخشید خاله طاهره یکی برات می خرم
و بدهکاری مامان: سه تا بشکاف که حسرت به دل موندم ازشون استفاده کنم بعد کله اشو بشکنه یکی که امانت لیداست اون یکی که به جاش خریده بودم و این آخری که برای خودم خریده بودم تازه قبل از اینکه این سومی رو بذارم زمین گفتم کورش نکشیش روی فرش ولی خب کو گوش شنوا و یا کو عبرت یا کو تجربه بد
حالا با این پسر بدهکار چیکار باید کرد؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر