۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

دور دوم تولد

دور دوم تولد با اومدن خاله خندان شروع می شه اومده کمک یلدا جوجو هم هست کلی شطتونک شده این یلداجوجو وقتی داره پازل کورشو به هم می ریزه کورش می زنه پشتش
می گم :آدم آبجی شو می زنه
میگه: اون آبجی من نیست
میگم: خب می ره بشه آبجی امیرعلی
اون وقته که می گه: نه یلدا آبجی منه بیاد با پازلا بازی کنه
همه چی آماده است ولی خبری از مهمونا نیست ننه و دده هم اومدن ولی پس کو خاله ها ساعت 8 شده یعنی 3 ساعت بعد از زمان دعوت که کم کم می رسن اول امیرعلی جونم با اون کلاه پلیس که گذاشته سرش بچه رو هیجان زده می کنه بعد هم خاله آرزو و خاله دوشو که یه شوکولات بزرگ آورده برای کادو !
منتظر دایی ولی و مائده می مونیم بعد از کلی آدرس پرسیدن می رسن مادرجون و عموداود و لیلا هم می آن پذیرایی شروع می شه غذای مورد علاقه کورش مرغ سوخاری با سیب زمینی که فقط سیب زمینی شو می خوره بعد هم نوبت رقصیدن و کادو باز کردن می رسه هیچ آهنگ درست و حسابی برای تولد بچه نیست سه تا سی دی که مثلن قرار بود ترانه های شاد کودکانه باشه تبلیغ عمو فردوسه کادو هارو یکی یکی برمی داره و خودش می گه کی آورده و اینور و اونور بازشون می کنه البته بعد از بوسیدن (یه کادو دیگه این همه بوس نمی خواد اینو دایی یداله می گه) شوکولات گنده ی خاله یه توپ فوتباله با لباس شماره هفت راول
کادو مائده یه ماشین کنترلی
و کادو امیرعلی تمام بساط تولد و به هم می ریزه اون پسربا کلاه پلیس حالا می شن دو تا
بله یه دست لباس همیار پلیس با سه دست دیگه که خاله آرزو و عموعلی و عموداود و زن دایی خریدن خلاصه کلی کادو همین طور پول ننه و دده که می گه نمی دونم چی بخرم اون همی چی داره پس پول بهتره هرچی خواست براش بخرین یه لیلا خانمی هم اومده تولد این طرز صدا کردن لیلاست اونکه از اولش گفته بود تا عمه صداش نکنه حالا که تو جمع می خواست صداش کنه بهش می گه اینم از طرف لیلا خانم و میره که ماچش کنه
حالا باید تموم آبادی رو بگردی و از زیر سنگم که شده برای این ماشین کنترلی باطری دست و پا کنیم و از اینجا به بعد هیشکی نباید خلافی کنه چون دو تا پلیس اینجاست و جریمه می کنن
کیک شبیه یه گوریله یه گوریل خامه ایی بزرگ که با لامپای خاموش و فوت سه نفری مائده و امیرعلی و کورش می ره تا خورده بشه ورجه ورجه و شیطونی و غرغر تموم می شه ولی این شکموی ما چکه باران هنوز با هول داره دست مامانشو که یه تکه میوه دستشه می مکه
مامان تولد خیلی خوش گذشت و چی از این حرف مهمترکه خوش گذشت ولی کی می تونه فردا بره پیاده رویی با این پادرد و کمردرد فردا حکمن تعطیله ولی این داریوش مجبوره که بره .....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر