۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

تولد در مهدکودک

تولد کورش رسید حالا دیگه پسر گلم رفت توی شش سال با اینکه قبل از اون همش می گفت که وقتی شش ام بشه شش تا لقمه می خورم ولی بازهمون عشوه ها رو داریم تا یه لقمه بخوره
بابا می شه من دوتا تولد بگیرم یکی تو مهد یکی هم خونه ؟
تولد توی مهد افتاده یکشنبه که هیچ کلاسی ندارن کارتهای دعوت به بچه ها داده و سفارش کیک و هدیه برای بچه ها و شیر و ژله کت و شلوار و رقص و برف شادی از همه مهمتر انگار تمام خوشی زمین و آسمون همین برف شادیه که از سوراخ قوطی بیرون می آد کلی هم کادو گرفته و اون کیک تونل دار با ماشین که به خاطر بدقولی شیرینی فروش تبدیل شده به دو تا کیک کوچیکتر و چهارتا دسر برای مربیا
هیچی به اندازه هیجان گرفتن و باز کردن کادو برای بچه ها جالب و جذاب نیست واقعن اونا تو لحظه زندگی می کنن
تولد با خوشی و خوبی تموم می شه
دست همگی بچه ها درد نکنه: راستین و علی عطایی ، محمدرضا ، کیمیا ، هانا ، هلیا ، تبسم ، نیلوفر ، تینا ، مانی ، رادمهر ، حسین سرافراز ، ایلیا یاوریان ، ایلیا مجیدی همین طور صحرا و هلیا و فرین و متین
همین طور مربی های مهربون مهد خاله فریما و خاله لاله و راضی جون
قرار جاده چالوس ناخوداگاه شده رسم بعد از تولد می ریم جاده چالوس و سنگ می ریزیم تو آب رودخونه که حالا پر آب شده و آبشارش حسابی به چشم می آد ولی باز پر اشغاله همه جا
اسکوتری که بابا داریوش برای کورش خریده، شده یه کادو از طرف پدرجون! می ریم پارک و همون جا ناهار می خوریم بعد نوبت اسکوتر سواریه اولش سخته ولی بعد راحتر حرکت می کنه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر