۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

با فاميلاهاي درجه يک

روز سه شنبه نيما و يگانه پيش ما بودن مي ريم کلاس موسيقي و اوناهم با ما مي آن تا برن پارک بعد هم يه غذايي بخوريم يگانه چلوکباب مي خواد ولي بقيه موافق بيست هستن پس مي ريم بيست چقدر سر و صدا و چقدر گشنمه گشنمه و چقدر شيطنت همه دارن مارو نگاه مي کنن و به خيالشون به حماقت ما مي خندن (چندتا بچه اينا ديگه کي هستن) ما هم خودمونو مي زنيم به اون راه و عين خيالمون نيست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر