۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

يه راز!؟

مادرجون مصطفی کیه؟

بابای مرمر و بهناز
چرا اونا تو قبرستون گریه می کردن ؟
چون باباشون مرده
مگه آدما وقتی پیر می شن نمی میرن ؟
چرا ولی اون زود مرد
چرا مرد؟
برق گرفته ش ولی به کسی نگو این یه رازه
باشه مادرجون قول می دم این یه رازه

*مامان می دونی بابای بهناز و مرمر مرده اونو برق گرفته مادرجون گفته این یه رازه
اگه رازه چرا به من می گی؟
مادرجون گفته مامان و بابات می دونن نباید به او دو تا بگم اونا نمی دونن برای اونا یه رازه!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر