۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

ماجراي نوه ي عمه و پسردايي بابا

سعید نه ببخشید دیگه خیلی وقته که دیگه اسم اون شده آرش خب حالا خیلی از اون موقع گذشته که تا آرشو می دید تمایلی نداشت که بره بغلش یا شعری براش بخونه ولی خب این آرش یه داداشی داره به اسم عبداله (پسر دایی بابا)که تازه بعد از 12سال از آمریکا اومده و شده یار غار کورش از کجاست که اینجوری شده خون می جوشه یه خون ترکاشوندی خالص اینو دختر دایی می گه وقتی عبداله صداش می کنه و از دوست داشتنش می گه براش شعر می خونه و باهاش کردی می رقصه یعنی می شه گفت براش کردی می رقصه تازه وقتی ام که شاباش گرفته می گه: با اینا برات یه کادو می خرم

قرار بریم شمال با همین عبداله که دستشو مشت می کنه طرفش و می گه پیس اونم مشت کوچیکشو جلو می بره و می گه پیس
یعنی چی این پیس ؟ یعنی دمت گرم
پس عبداله «دم تو هم گرم»
این مکالمه ی یه نوه عمه با پسر دایی بابا با اختلاف سن 38،37 ساله
بهش می گه: عبداله بریم شمال بازم برات می رقصم

قرار روز چهارشنبه است می گه مامان امروز چندشنبه است می گم دوشنبه می گه یعنی دوروز دیگه می ریم مسافرت آخه خیلی عبداله رو دوست دارم می خوام ببرمش شمال و دریا رو نشونش بدم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر