۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

خدا بيامرزتش

مامان فردا منو ببر قبرستون
چرا؟
می خوام برم سر خاک ننه ایران خدا بیامرزتش(این تیکه رو با غلظت تمام می گه)
شنبه طرفهای ظهر ننه ایران می ره پیش فامیلاش پیش خدا
پیش خدارو من می گم
کورش: خدا به آدم پیرا می گه بیایید پیشی من خوش بگذرونید پس ننه ایران رفته خوشگذرونی
این وسط به کورش و یگانه هم خیلی خوش می گذره بعد از مدتها همدیگرو می بینن و کلی برای هم خوشن نیما هم هست ولی تو نمی آد
زهرای دایی خلیل هم بچه رو سوال پیچ کرده که عمه لیلا رو دوست داری یا لیدا
بچه ی ساده من هم همه رو جواب می ده لیدا رو چون قدش بلنده
مادرجون بیشتر دوست داری یا پدرجون
هر دو ولی خوب یک کمی پدرجونو بیشتر دوست دارم
عمو داود یا عمو اسی یا علی
اول عمو داود بعد عمو اسی بعدم علی چون خیلی بهم ریخته است
همه جا صدای همهمه است هرکسی یه گوشه ایی درمورد ننه ایران و بیشتر از اون درمورد زن دایی خانم حرف می زنن که چقدر خوبی کرده در حق ننه صدای صلوات هم هست که هر چند وقت یکبار عمه اعلامش می کنه تو این وسط صدای خنده و خوشحالی هم هست خنده ی کورش و یگانه که دارن دور ستون می دون و بازی می کنن
جای پرفسور کوچولو خالی کیمیا کجایی؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر